پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

امام مهدی علیه السلام

[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]

 RSS 

کل بازدید ها :

78504

بازدیدهای امروز :

23

بازدیدهای دیروز :

43


درباره من


لوگوی من

امام مهدی علیه السلام


 اوقات شرعی


لوگوی دوستان



 لینک دوستان

نظام ظهور


اشتراک

 


نوشته های قبلی

زمستان 1386


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

ب. ر. م. تاریخ پنج شنبه 86/10/6 ساعت 11:22 صبح

اُم‌َّ صِبْیان: یا ام‌ الصبیان‌، نام‌ نوعى‌ بیماری مخصوص‌ کودکان‌ در طب‌ قدیم‌، همچنین‌ نام‌ مادینه‌ دیوی خیالى‌ و موهوم‌ که‌ دشمن‌ نوزادان‌ و کودکان‌، و رباینده‌ و آزار دهندة آنان‌ پنداشته‌ مى‌شده‌ است‌.

در پنداشت‌ مردم  ام‌صبیان‌ عفریته ‌، عجوزه‌‌، مادر شیطان‌، مادر شب‌، دختر ابلیس‌، و سایة جن‌، یا بادِ جن‌ بوده‌ است‌.
ام‌ صیبان‌ هستى‌ مادی و جسمانى‌ ندارد، لیکن‌ هرگاه‌ بخواهد، مى‌تواند صورت‌ مادی و جسمانى‌ به‌ خود بگیرد. او گاهى‌ به‌ صورت‌ انسان‌ و گاهى‌ به‌ شکل‌ پرنده‌ و یا چارپا آشکار مى‌شود. همچون‌ روح‌ یا باد به‌ درون‌ نوزادان‌ و کودکان‌ مى‌رود و در تن‌ و جان‌ آنان‌ جای مى‌گزیند؛ از این‌رو، او را ریح‌ الصبیان‌ یا باد کودکان‌ و باد جن‌ یا جن‌ باد هم‌ نامیده‌اند.
ام‌ صبیان‌ با صورت‌ و اندامى‌ زشت‌ و نفرت‌ انگیز تجسم‌ یافته‌ است‌. سیوطى‌ در شرح‌ دیدار سلیمان‌ پیغمبر با طایفه‌هایى‌ از دیو و جن‌، او را  زشت‌ترین‌ آفریدة پروردگار وصف‌ مى‌کند و مى‌نویسد: این‌ عجوزه‌ که‌ نامش‌ همّت‌ و دختر همّت‌ و مکنى‌ به‌ ام‌ الصبیان‌ است‌، دندانهایى‌ مانند دندان‌ فیل‌، گیسوانى‌ همچون‌ شاخة خشک‌ درخت‌ خرما، صدایى‌ چون‌ صدای رعد غرنده‌، و چشمانى‌ چون‌ برق‌ درخشنده‌ دارد. از دهان‌ و سوراخهای بینى‌ او دود بیرون‌ مى‌آید. مى‌تواند همچون‌ خر عرعر کند، مثل‌ شتر بانگ‌ برآورد، همچون‌ گرگ‌ صدا کند، مانند اژدها فش‌ فش‌ کند و چون‌ پلنگ‌ بغرد.
مردم‌ جنوب و مرکز ایران این‌ جن‌ بادرا زنى‌ با پستانهای متعدد روی شکم‌ یا با یک‌ جفت‌ پستان‌ خیلى‌ درشت‌ افکنده‌ بر روی دوشها تصویر مى‌کنند.

نویسنده ی صد در نثر و صد در بندهش‌  از این دیوان‌ زیانکار یاد مى‌کند و مردم‌ را به‌ افروختن‌ آتش‌ برای دور کردن‌ دیوان‌ از جان‌ نوزادان‌ سفارش‌ مى‌کند:چون‌ فرزند از مادر جدا شود، 3 شبانه‌روز چراغ‌ باید افروخت‌. اگر آتش‌ مى‌سوزند بهتر بود تا دیوان‌ و دروجان‌ گزندی و زیانى‌ نتوانند کردن‌ چه‌ عظیم‌ نازک‌ مى‌باشد آن‌ 3 روز که‌ فرزند زاید.




 

[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com